هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و غمگین است که در آن شاعر از درد دل، عشق ناگفته و رنج‌های درونی خود سخن می‌گوید. او از اشک‌های ناگفته، دل شکسته و حالتی که قابل بیان نیست صحبت می‌کند و با استفاده از تصاویر طبیعی مانند نهال، بلبل و گل‌ها، احساسات خود را بیان می‌نماید.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاطفی عمیق و غمگین است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد. همچنین، درک برخی از استعاره‌ها و مفاهیم ادبی آن نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۱۵۱

اشک من کآب زلالی است که نتوان گفتن
تازگی بخش نهالی است که نتوان گفتن

برده ای چون دلم از دست، مپرس از حالم
حال دل باخته، حالی است که نتوان گفتن

سرکش افتاده بسی گلبن این باغ، ولی
بلبلش را پروبالی است که نتوان گفتن!

درد دل من، همه این است که بوسم پایت؛
در دل غیر خیالی است که نتوان گفتن

بزم هر کس، ز چراغی است فروزان و زمن
روشن از شمع جمالی است که نتوان گفتن

ننشیند بسر سرو، که مرغ دل من
سایه پرورد نهالی است که نتوان گفتن!

گفتی: آذر که سگ کوی بتان بود چه شد؟!
پی رم کرده غزالی است که نتوان گفتن
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.