هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد فراق و دوری از معشوق می‌نویسد. او از ناتوانی در دیدن روی معشوق، بیماری دل و پهلویش، و بدخویی روزگار شکایت دارد. همچنین از دشمنانی که در کمین هستند و از نبود یار در کنارش می‌نالد. در پایان، امید به وصال معشوق دارد و آرزو می‌کند که روزی پای معشوق به زانوی غم او برسد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و غم‌انگیز است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی و شناخت ادبیات کلاسیک فارسی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند بدخویی روزگار و درد فراق ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۱۵۳

باز نامد قاصدی کامد بسویت، سوی من؛
دید چون روی تو، نتوانست دیدن روی من!

چون نیفتم از پیش، کز یک نگه بیرون کشید
هر چه آهو در حرم بود، از حرم آهوی من؟!

چاره ی بیماری خود، ناید از دستم طبیب؛
تا چو دل، بیماری افتاده است در پهلوی من

گر بسازد غیر، با ناسازی گردون چو من
چون تواند ساخت با خوی بد بدخوی من؟!

دشمنان را از قفای دوست دیدم، گفتم: آه؛
دور باد آسیب گرگان یا رب از آهوی من

از جهان پهلو تهی دارم، بشکر اینکه نیست
یار در پهلوی غیر و، غیر در پهلوی من!

بر ندارم سر ز زانوی غم آذر، بعدازین
تا شود آن سرو سیمین ساق، همزانوی من
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.