۱۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۵

فزود هر نفسم عشق، کز خط شبگون؛
فزود روزبروز آن جمال روز افزون

چو نیست تاب فراقم، مرو که گر بروی
ز اشک من همه چا پای مینهی در خون

بحیرتم ز دل تنگ خود، که هر که نشست
در آن خرابه، از آنجا نمیرود بیرون!

کسی که نیست ز یارش جدا چه میداند
که از جدایی لیلی چه میکشد مجنون؟!

فغان که نیست مرا بیشتر ز یکدل و تو
بیک نگاه بری از هزار دل افزون
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.