هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و غمگین، بیانگر درد و رنج شاعر از بی‌وفایی و جفای معشوق است. شاعر با استفاده از تصاویر و استعاره‌های زیبا، عمق غم و اندوه خود را از ناسازگاری و بی‌مهری یار توصیف می‌کند و بارها بر بی‌وفایی و سنگدلی معشوق تأکید می‌ورزد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه‌ی عمیق و غمگین است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از تصاویر و استعاره‌ها ممکن است نیاز به سطحی از بلوغ عاطفی و تجربه‌ی زندگی داشته باشند.

شمارهٔ ۱۶۲

کی یار ریزد خون یار، آنگاه یاری همچو تو؟!
آخر که از یاران بگو کرده است کاری همچو تو؟!

تازی تو گر رخش جفا، کی جان برند اهل وفا؟!
مسکین شکاری کز قفا، دارد شکاری همچو تو؟!

خونم بریز ای سیم تن، چون کس نخواهد خواستن؛
خون گدایی همچو من، از شهریاری همچو تو!

از بس ز غم خون خوردنم، مشکل بود جان بردنم؛
ظلم است از غم مردنم، با غمگساری همچو تو!

بس از پی ات ای بیوفا افتادم، افتادم ز پا ؛
اما سگی چون من کجا، گیرد شکاری همچو تو؟!

ای گل نیم غمیگن بسی، گر بینمت با هر خسی؛
دانم نسازد با کسی، ناسازگاری همچو تو!

دی گفتمش: سرو و سمن، بر رسته چون تو در چمن؛
او گفت: گفتی همچو من؟! - من گفتم: آری همچو تو!

گفتا: ازین کو پس برو، دل کن بیار نو گرو؛
گفتم: نه حرفی میشنو کو یار و یاری همچو تو؟!

گفتا: نگردد کس دگر، خونین دل و خونین جگر
آذر بود یاری اگر، در هر دیاری همچو تو!
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.