۱۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۳

غیر را خون دل از دیده روان است که تو
خون ما ریزی و، ما را غرض آن است که تو

نشوی شهره بعاشق کشی اندر همه شهر
آری آیین مروت نه چنان است که تو

بی سبب رسم و ره جور و جفا گیری پیش
ور زنی بیگنهم تیغ، همان است که تو

کشته باشی ز ستم صید حرم تا دانی
لیک بر طبع من این ظلم گران است که تو

بهر دلجویی غیرم کشی، اما چو کشی
چشمم آن روز بهر سو نگران است که تو

از پی نعش من آیی، ولی آن دم میدان
که کسان را همه این ورد زبان است که تو

قاتل آذری از من دگر از حیله مپرس
کز نکویان که تو را کشت؟ عیان است که تو!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.