۱۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۴

صبح، مگر میدمد از کوی تو
کز نفسش میشنوم بوی تو

توبه دهد بابلیان را ز سحر
جادویی نرگس جادوی تو

سلسله ی شیفتگان غمت
نگسلد از سلسله ی موی تو

دعوی خون، نشنود از من کسی
روز جزا بینم اگر روی تو

شکوه ام از خوی تو هرگز نبود
بود چو روی تو اگر خوی تو

گر نشینی تو به پهلوی من
به که نشینند به پهلوی تو

آذر دل باخته را ساخته
گوشه نشین گوشه ی ابروی تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.