۱۷۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۸

شد از دو چشم توام، چشم خونفشان هر دو؛
چه کرده اند، باین هر دو بنگر آن هر دو!

دو چشم نه، دوز بابل رسیده سحرورند؛
که باشد از فن هاروتشان نشان هر دو!

دو چشم نه، دو نکو نرگش گلستانند؛
که گشته در چمن دل نگاهبان هر دو!

دو چشم نه، دو بلا جاودان خونخوارند؛
که خورده خون کسان، گشته ناتوان هر دو!

دو چشم نه، دو عجب سحر پیشه غمازند
که کرده جان بتن سامری روان هر دو!

دو چشم نه، دو سیه مست ترک بیرحم اند؛
که بسته خنجر خونریز بر میان هر دو!

دو چشم نه، دو جفاپیشه دزد طرارند
که میبرند نهان دل ز مردمان هر دو!

دو چشم نه، دو نظر باز رند عیارند؛
که می کنند بسی فتنه ها عیان هر دو!

دو چشم نه، دو سخن ساز طفل خاموشند؛
که میزنند بسی حرف و بی زبان هر دو!

دو چشم نه، دو غزال سفید دل سیهند؛
که میچرند ز شوخی بگلستان هر دو!

دو چشم نه، دو حریفند صید کش، آذر
که کشته صید حرم را در آشیان هر دو!

ز گیسوان مسلسل بدست هر دو کمند
ز ابروان مقرس، بکف کمان هر دو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.