۲۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۵

دل ز یار کهن، مگر کندی
که به یاران تازه خرسندی؟!

آه، ای نخل سرکش از جورت
کآشیان مرا پراکندی

رشته ی جان ما گسست دریغ
که به زلف تو داشت پیوندی

بی تو یعقوبم، آگهی از حال
داشت، گرداشت چون تو فرزندی!

بنوازم، چه باشد ار بیند
بنده ای لطفی از خداوندی

به تلافی گریه ی تلخم
داشت در زیر لب شکرخندی

غیر را سوختی ازین غیرت
که به جان من، آتش افکندی!

مرد آذر ز هجر و از مرگش
نتوان یافت جز تو خرسندی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.