۲۱۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۸

بگاه رقص، چون در انجمن می در قدح ریزی
به سر غلطم، چو بنشینی، ز پا افتم چو برخیزی

کنم اظهار رنجوری، به هر کس می رسم شاید
نگیرد دامنت کس، گر تو روزی خون من ریزی

تو وقتی حال من دانی، که چون من بر سر راهی
به امیدی نشینی صبح و شب نومید برخیزی

شنیدم، رحم بر اغیار آوردی، از آن ترسم
که چون بینی مرا، از کشتن من هم بپرهیزی

مگو با مدعی حرفی که گویم با تو پنهانی
چرا باید که چون بینی مرا از شرم بگریزی؟!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.