۲۲۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۱

ای به سیما، همان که می دانی
تو شهی ما همان که می دانی

ز آستان تو، عاشقان رفتند
مانده بر جا همان که می دانی

کوهکن، جان ز شوق کند که داشت
کارفرما همان که می دانی

چون خرامان به گلشنت بیند
افتد از پا همان که می دانی

صبح نوروز، روی روشن تو
شام یلدا همان که می دانی

باشد آذر، که شاد بنشینم
یک نفس با همان که می دانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.