۲۱۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۲

کنی تا چند آزارم که زاری های من بینی؟!
به یاری کوش چون یاران، که یاری های من بینی!

سپردم دل، چو روز اولم دیدی، سرت گردم
بیا تا روز آخر جان سپاریهای من بینی

تو کز شوخی قرارت نیست بر مرکب، تماشا کن
که چون گرد از قفایت بی قراری های من بینی!

نخستت بی وفا گفتند و نشنیدم ز کس اکنون
بیا کز طعن مردم، شرمساری های من بینی

تو شاه حسنی و، ناید پسندت بنده ای جز من
اگر از بندگان خدمتگزاری های من بینی

گزینی غیر را بر من، دریغ از روزگار خط
که ناسازی غیر و سازگاریهای من بینی!

به هر کس راز خود گفتی، سمرشد در جهان آذر
به من گر باز گویی، رازداریهای من بینی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.