هوش مصنوعی: این شعر در وصف شخصی به نام آقا حسین کامد است که دارای ویژگی‌های اخلاقی و معنوی برجسته‌ای مانند سخاوت، هوش، مهارت در حل مشکلات، و توانایی درمان دردهای دیگران با کلامش است. همچنین، توصیف‌هایی از طبیعت زیبا و آبادانی منطقه‌ای به نام خوایق ارائه شده است که تحت تأثیر تلاش‌های این فرد به مکانی پررونق و زیبا تبدیل شده است. در پایان، شاعر از مخاطب خود می‌خواهد که این مدیحه را بپذیرد و از شر دشمنان و منافقان در امان بماند.
رده سنی: 16+ این شعر به دلیل استفاده از زبان و اصطلاحات پیچیده و کهن فارسی، نیاز به درک عمیق‌تری از ادبیات و فرهنگ ایرانی دارد. همچنین، مفاهیم اخلاقی و فلسفی موجود در متن برای نوجوانان و بزرگسالان قابل درک و تأمل است.

شمارهٔ ۳۰ - تاریخ ده خوایق که محمد حسین خان تعمیر کرد.

آرایش زمانه، آقا حسین کامد
طبعش ببحر مایل، دستش بجود شایق

در کارهای بسته، فکرش کلید فاتح
بر سینه های خسته، نطقش طبیب حاذق

سیمش ز دست ریزان، چون خوی ز روی معشوق
بیمش ز دل گریزان، چون دل ز دست عاشق

رخش جلالتش را، ازپیش و پس همیشه؛
اقبال بوده قاعد، توفیق بوده شائق

تیغش بسر فشانی، دستش بدر فشانی؛
بر رستم است غالب، بر حاتم است فائق

یال و دم سمندش، سر حلقه ی ذوائب
پیچ و خم کمندش، سر رشته ی علایق

در مرغزار کاشان، کآمد چو باغ رضوان
دشتش، تمام ریحان؛ کوهش، همه شقایق!

زد توسنش چو بهرام، بر ساحت دهی گام
وان ده خوایقش نام، خود خالی از خلایق

بی رنگ کشتزارش، چون روی زرد فاجر
بی آب چشمه سارش، چون چشم تنگ فاسق

از لطف بینهایت، آن منبع عنایت
بهر رفاه مخلوق، بهر رضای خالق

بر روی کار آورد، آبی گلاب پرورد؛
خوشبوی و روشن و سرد، شیرین و پاک و رائق

شد آن ده، از جنان به؛ بر رای آن جوان زه
کز همتش شد آن ده، آبادتر ز سابق

دیوان رمیده ز آنجا، دد پاکشیده ز آنجا
جغدان پریده ز آنجا، چون زاغ از خلایق

افروخته نسیمش، انداخته غمامش؛
از لاله ها مشاعل، وز سبزه ها نمارق

در راغها رونده، بس نهر آب صافی
در باغها فگنده، بس سایه نخل باسق

هر گل از آن چو لیلی، هر بلبلش چو مجنون
هر سرو او چو عذرا، هر قمریش چو وامق

چون خلق او، فضایش با هر تنی مناسب؛
چون طبع من، هوایش با هر کسی موافق

ای مهربان برادر بپذیر عذر آذر؛
کاین وصف تست در خور، این مدح تست لایق

غم بسته چون زمستان، بر من در گلستان؛
این برگ سبز بستان، از گلشن حقایق

ممدوح بس چو تو، لیک، واقف نه ازمحاسن؛
مداح بس چو من، لیک، آگه نه از دقایق

خواندم هزار دفتر، ز آنها یکی است قرآن؛
دیدم هزار جعفر، ز آنها یکی است صادق

القصه مصرعی خوش، گفتم برسم تاریخ
دایم روان بماند این آب در خوایق (۱۱۹۵ ه.ق)

تا هست هر جوادی، از شغل خود مباهی
تا هست هر سوادی با اصل خود مطابق

هم دل نفور بادت، از صحبت مخالف؛
هم چشم دور بادت، از چهره ی منافق
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۲۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹ - و له قطعه رحمه الله
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱ - و له هزل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.