هوش مصنوعی: این شعر غنایی و عاشقانه، بیانگر درد فراق و جدایی از معشوق است. شاعر از دوری و بی‌خبری از حال معشوق شکایت می‌کند و از تأثیرات این جدایی بر روح و روان خود می‌گوید. او با تصاویر زیبا و استعاره‌های پراحساس، عمق عشق و وابستگی خود را به معشوق نشان می‌دهد و در عین حال، از بی‌وفایی و تغافل معشوق نیز گله می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که درک آن‌ها به بلوغ عاطفی و فکری نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۳۷

ایا رسیده بآن منزلت که میرسدت
بهر که هست بگویی که: نیست مانندم

خبر ز حال منت نیست، ای دریغ که چون
جدایی تو، جدا کرد بند از بندم!

به امتحان شکیب من و، عنایت تو؛
زمانه از تو جدا کرد روز کی چندم

چو دید مهر، بودژاله و، تو خورشیدی؛
چو دید صبر رود آتش و، من اسپندم

بدست عهد، کنون میکند تماشایت
بتلخ گریه، کنون میزند شکر خندم

چرا نخندد خوش خوش؟ که مهره ی امید
چنانکه بود مرادش، بششدر افگندم

دگر چه شکوه کنم از شماتت احباب
دل تو را، چو دل خود، خراب نپسندم

یکی صباحی و آن یک ولی محمد بگ
که این برادرم و، آن یکی است فرزندم

رسید و، میرسیدم هر زمان غمی زیشان؛
که گشته دل بغم روزگار خرسندم

چو دل نشسته بپهلو مرا و، دشمن جان؛
که رفته رفته ز تو بگسلند پیوندم

یکان یکان، حرکات تغافل آمیزت؛
که رفته است ز خاطر، بخاطر آرندم

نفس گسسته، ز یاد تو، آن کند منعم؛
زبان بریده بترک تو، این دهد پندم

ولی بجان حریفان مجلس تو، که نیست؛
ازین عظیم تر اکنون بیاد سوگندم

که بی تو، تشنگی لب، بلب زند قفلم؛
که بی تو، خستگی تن بپا نهد بندم

بود اگر چه محل، لاله زار نعمانم
بود اگر چه مکان چشمه سار الوندم

بگوشم از همه مرغش رسد نوای رحیل
چه شد بجنت رحل اقامت افگندم

تفاوتی نکند، تا ز حضرتت دورم؛
بچشم و کام، خس از لاله؛ حنظل ازقندم

دگر گهر نشناسم ز خاک بی تو ز بس
بفرق خاک و، بدامن گهر پراگندم

غرض شدم ز تو دور آن قدر، که میآید؛
بگوش ناله ی ضحاک از دماوندم

ار این دو روز، چو شد عمر نوح هر روزش؛
بنای عمر، ز طوفان اشک برکندم

نیامد از تو پیامی و، آمد از ایوب
فزون شکیب و، ز یعقوب بیش اروندم!

دویدم، از پی باد سحر گهی ناچار
براه پیک تو ماند دو دیده تا چندم؟!

پی نگاشتن، این نغز نامه ی شیرین؛
یکی نی از شکرستان اصفهان کندم

دوات ساختم، از چشم آهوان حرم؛
در آن ذوائب مشکین لیلی آگندم

جواب نامه، کنی گر روانه خشنودم؛
وگرنه نام تو هر جا برند، خرسندم

بسم ز کوی تو بوی تو، گو کسی نارد؛
ترنج و سیب، ز بغداد و از سمرقندم

«خدای داند و من دانم و تو هم دانی »
که تا کجا به لقای تو آرزومندم

بیا مکش ز سرم پای، تا نپیندارند
خدا نکرده که من بنده بی خداوندم

وگر بود ز سرای شکستگانت عار
سرم شکسته، بفرما بخدمت آرندم

که صبر نیست دهی وعده اول مرداد
کنی بوعده وفا منتهای اسفندم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۳۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶ - قطعه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸ - هجو
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.