هوش مصنوعی:
این متن داستان حضرت یعقوب و جدایی او از پسرش یوسف را روایت میکند. یعقوب پس از جدایی از یوسف، چنان غمگین میشود که بینایی خود را از دست میدهد و همواره نام یوسف را بر زبان میآورد. جبرئیل به او میگوید که اگر باز هم نام یوسف را بر زبان آورد، نامش از میان انبیا محو خواهد شد. یعقوب هرچند نام یوسف را بر زبان نمیآورد، اما در دلش همواره به یاد اوست. در خواب یوسف را میبیند و میخواهد او را صدا کند، اما به یاد فرمان خدا میافتد و تنها آهی دردناک میکشد. جبرئیل دوباره ظاهر میشود و به او میگوید که آه او نشانهای از شکستن توبه است و عشق او به یوسف همچنان پابرجاست.
رده سنی:
15+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و مذهبی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با مفاهیم دینی و ادبیات کلاسیک فارسی دارد. همچنین، استفاده از زبان شعر و استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
حکایت یعقوب و فراق یوسف
چون جدا افتاد یوسف از پدر
گشت یعقوب از فراقش بیبصر
موج میزد بحر خون از دیدگانش
نام یوسف مانده دایم در زفانش
جبرئیل آمد که هرگز گر دگر
بر زفان تو کند یوسف گذر
محو گردانیم نامت بعد ازین
از میان انبیا و مرسلین
چون درآمد امرش از حق آن زمان
گشت محوش نام یوسف از زفان
گرچه نام یوسفش بودی ندیم
نام او در جان خود کشتی مقیم
دید یوسف را شبی در خواب پیش
خواست تا او را بخواند سوی خویش
یادش آمد آنچ حق فرموده بود
تن زد آن سرگشتهٔ فرسوده زود
لکن از بی طاقتی از جان پاک
برکشید آهی به غایت دردناک
چون ز خواب خوش بجنبید او ز جای
جبرئیل آمد که میگوید خدای
گر نراندی نام یوسف بر زفان
لیک آهی برکشیدی آن زمان
در میان آه تو دانم که بود
در حقیقت توبه بشکستی چه سود
عقل را زین کار سودا میکند
یعنی عقل از این کار دیوانه میشود. جنون حاصل میشود.
عشق بازی بین که با ما میکند
و این کاری است که عشقورزی با ما میکند. نتیجه عشق، جنون عقل است.
گشت یعقوب از فراقش بیبصر
موج میزد بحر خون از دیدگانش
نام یوسف مانده دایم در زفانش
جبرئیل آمد که هرگز گر دگر
بر زفان تو کند یوسف گذر
محو گردانیم نامت بعد ازین
از میان انبیا و مرسلین
چون درآمد امرش از حق آن زمان
گشت محوش نام یوسف از زفان
گرچه نام یوسفش بودی ندیم
نام او در جان خود کشتی مقیم
دید یوسف را شبی در خواب پیش
خواست تا او را بخواند سوی خویش
یادش آمد آنچ حق فرموده بود
تن زد آن سرگشتهٔ فرسوده زود
لکن از بی طاقتی از جان پاک
برکشید آهی به غایت دردناک
چون ز خواب خوش بجنبید او ز جای
جبرئیل آمد که میگوید خدای
گر نراندی نام یوسف بر زفان
لیک آهی برکشیدی آن زمان
در میان آه تو دانم که بود
در حقیقت توبه بشکستی چه سود
عقل را زین کار سودا میکند
یعنی عقل از این کار دیوانه میشود. جنون حاصل میشود.
عشق بازی بین که با ما میکند
و این کاری است که عشقورزی با ما میکند. نتیجه عشق، جنون عقل است.
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:حکایت صعوه
نظرها و حاشیه ها
۱۴۰۳/۱/۲۶ ۰۶:۰۷
با سلام و احترام ، ذیل بیت
عقل را زین کار سودا می کند
عشق بازی بین که با ما می کند
توضیح داده شد.
ناشناس
۱۴۰۳/۱/۲۴ ۱۹:۲۶
سلام معنی این بیت را می خواهم
عقل را زین کار سودا می کند
عشق بازی بین که با ما می کند