هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن یک مرد خداپرست با دختری ازدواج می‌کند. پس از مدتی، دختر از شوهرش می‌خواهد که حلقه‌ای به گوشش بیاویزد، اما شوهرش با طنز و کنایه پاسخ می‌دهد که چرا این کار را در خانه پدرش انجام نداده است. او همچنین به بی‌خردی دختر اشاره می‌کند و می‌گوید که اگر تاکنون از سر شرم سکوت کرده، به معنای غفلت نبوده است.
رده سنی: 15+ این متن دارای مفاهیم عاشقانه و اخلاقی است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از طنز و کنایه نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد که معمولاً در نوجوانان و بزرگسالان یافت می‌شود.

شمارهٔ ۳۰ - حکایت

شنیدم برافروخت نیک اختری
شبستان ز خورشید رخ دختری

بپرداخت چون حجله، در تنگ بست؛
بتاراج گلزار بگشاد دست

بامید گل، باغ را در گشاد؛
بشوق گهر، گنج را سر گشاد

نخستش یکی بوسه از لب گرفت
پی سفتن لعل مثقب گرفت

ز منقار بلبل گل آشفته دید
گهر از دگر مثقبش سفته دید

عجب ماند و این راز با کس نگفت
عجب تر کز آن سرو قد هم نهفت

گمان برد دختر که دیدش خموش
که غافل ز عیب است آن عیب پوش

ندانست کآن مرد ایزد پرست
ز عیبش لب از شرم دانسته بست

دو روزی چو بگذشت از آن ماجرا
تهی گشت از میهمانان سرا

یکی روز کآرایش کاخ کرد
بمشاطگی دست گستاخ کرد

دهد جفت تا گوشواریش جفت
دو گوش خود از سوزن سیم سفت

پس آنگاه با شوی شد همزبان
که ای نازنین همسر مهربان

منت بنده ام با سرافگندگی
بگوشم بکش حلقه ی بندگی

نیوشنده را شد دل از خنده سست
نگر تا چه گفتش جوابی درست

که: ای دلبر سرو بالای من!
درخشنده لولوی لالای من

چرا گوش کش مام بایست سفت
کنون سفتی و حلقه خواهیش جفت؟!

چرا آنچه بایستمش سفت من
بکاخ پدر سفتی ای اهرمن؟!

بگوهرشناسان گهر ز ابلهی
نسفته فروشی و سفته دهی

اگر بستمت از نکوهش زبان
مرا گول نشمار و غافل مدان!
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹ - حکایت
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱ - حکایت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.