هوش مصنوعی: ملوک عجم پس از مرگ پادشاه، پسرش تاج پدر را بر سر گذاشت و با عدالت و بخشش، کشور را آباد کرد. او فردی مهربان و عادل بود اما زبان تیز و شوخ‌طبعی داشت. روزی در باغ، باغبان‌زاده‌ای را دید که شبیه خودش بود و پرسید آیا مادرت در حرم راه داشته است؟ باغبان‌زاده پاسخ داد مادرش پیر و خانه‌نشین است و پدرش باغبان حرم بود. پسر پادشاه از حرف خود پشیمان شد.
رده سنی: 12+ متن دارای مفاهیم اخلاقی و تاریخی است که برای درک بهتر، نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد. همچنین استفاده از کنایه و زبان ادبی ممکن است برای کودکان کم‌سن‌وسال نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۴۵ - حکایت

شنیدم یکی از ملوک عجم
که فرمان روا بود در ملک جم

اجل افسر جم ربود از سرش
ملک زاده بر سر نهاد افسرش

همه بندی و بنده آزاد کرد
بداد و دهش کشور آباد کرد

شکفته تر از روی گل روی او
جهانی در آسایش از خوی او

دلش رحم و انصاف و پرهیز داشت
ولی در کنایت زبان تیز داشت

ندیدی ازو کس جز این هیچ رنج
که بودش ز شوخی زبان بذله سنج

یکی روز میگشت برگرد باغ
سرانش چو پروانه گرد چراغ

چو دیدش، روان باغبانزاده جست
ز گل دسته یی بست و دادش بدست

ملک زاده چون باغبان زاده دید
چو خود لاله رخ سروی آزاده دید

عیان روی او دید چون روی خویش
تو گفتی مگر داشت آیینه پیش

شگفتید و گفت: ای رخت رشک ماه
مگر مادرت در حرم داشت راه؟!

رخ باغبان زاده چون گل شکفت
ملک زاده را پای بوسید و گفت

که: شاها مرا مادری پیر بود
که در خانه ی خود زمین گیر بود

پدر لیک بودم بباغ حرم
که باغ حرم کرد باغ ارم

ملک زاده را شد دل از شرم آب
پیشیمان شد از گفته ی ناصواب

چرا بایدت با کس این حرف گفت
که نتوانی از وی جوابی شنفت؟!
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴ - حکایت
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶ - حکایت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.