هوش مصنوعی: این شعر از حافظ است که در آن شاعر از عشق، مستی، و دیوانگی سخن می‌گوید و از ناصحان و عاقلان می‌خواهد که از سرزنش او دست بردارند. او به دنبال لذت‌های زندگی و فرار از غم است و از ویرانی و میخانه به عنوان نمادهایی برای یافتن حقیقت استفاده می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عرفانی و شاعرانه‌ای است که ممکن است برای نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به مستی و میخانه ممکن است برای گروه‌های سنی پایین‌تر نامناسب باشد.

شمارهٔ ۹

بگذر ای ناصح فرزانه زافسانه ی ما
بگذارید به ما این دل دیوانه ی ما

ما بدیوانگی افسانه ی شهریم ولی
عاقلان نیک بخوابند ز افسانه ی ما

ساغری از کف ساقی مگر آریم به دست
ورنه مستی ندهد دست ز پیمانه ی ما

واعظا با همه غوغای خردمندی ها
نبری صرفه زیک ناله ی مستانه ی ما

سیلی ای دیده روان ساز که ویران کندش
تا مگر در خور گنجی شود این خانه ی ما

سقف این کاخ زراندود حجاب فلک است
پرتوی مهر بجویید ز ویرانه ی ما

آن که یک شب غمش از دل ننهد پای برون
کاش یک روز نهد پای به کاشانه ی ما

خردت راهبر کوچه ی غمناکان است
خبری جو زنشاط از در میخانه ی ما
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.