هوش مصنوعی: این متن شعری است که از زبان یک دیوانه یا عاشق دیوانه‌سر بیان می‌شود و به وضعیت شهر و مردم آن می‌پردازد. شاعر از نبود همدلی، عشق و دیوانگی واقعی در شهر شکایت دارد و احساس تنهایی و غربت می‌کند. او اشاره می‌کند که در این شهر، دیوانه‌ای وجود ندارد که سر دیوانه‌ای داشته باشد و همه چیز به ظاهر عادی است، در حالی که در واقعیت، شور و عشق واقعی وجود ندارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اجتماعی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات و استعاره‌ها نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

شمارهٔ ۱۳۷

طفلی پی دیوانه زهر خانه درین شهر
یا رب چه کند یک دل دیوانه درین شهر

دل را هوس صحبت ما نیست ببینید
دیوانه ندارد سر دیوانه درین شهر

سودای سر زلف تو گر رهزن دلهاست
مشکل که بماند دل فرزانه درین شهر

چون شمع بهر جمع بسوزیم و چه حاصل
بر شمع نسوزد دل پروانه درین شهر

دیگر ندهد گوش بافسانه ی ما کس
دیوانگی ما شده افسانه درین شهر

جا تنک شد ار بر سر کویش چه توان کرد
یک شهر غریبیم و یکی خانه درین شهر

شهری همه دیوانه و یک بار ندیدیم
طفلی که رود از پی دیوانه درین شهر

دارد سر تعمیر سرا خواجه خدا را
دیوانه ندارد سر ویرانه درین شهر

یک زاهد و یک رند درین شهر ندیدیم
بستند در مسجد و میخانه درین شهر

دل از چه ندانم که گریزان ز نشاط است
دیوانه ندارد سر دیوانه درین شهر
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.