هوش مصنوعی: شاعر در این متن از دردها و رنج‌های عاشقانه و روحی خود می‌گوید. او از آه و زخم‌های مکرر، بی‌خبری از خود و معشوق، و جستجوی بی‌ثمر در اسرار جهان سخن می‌راند. با این حال، در میان این رنج‌ها، نور جمال معشوق را در نظر دارد و با وجود خموشی، از دردهای خود می‌نالد. متن با تصاویر شاعرانه و احساسی عمیق همراه است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی پیچیده است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی احساسی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج‌های روحی و جستجوی معنوی ممکن است برای خوانندگان جوان‌تر دشوار یا نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۱۶۸

زشست شهسواری ناوکی تعویذ پردارم
کجا اندیشه از آهنگ صیاد دگر دارم

به تیری چون ز پا افکندیم از خاک بردارم
که صیاد دگر در راه و زخمی کارگر دارم

کشیدم آهی و زخم دگر زد بر سر زخمم
بآه خویشتن زین بیشتر چشم اثر دارم

اگر چون سایه افتادم بخاک ره عجب نبود
فروزان آفتابی از جمالش در نظر دارم

ملامتگو چرا باید زبان بیهوده بگشاید
نه او از وی خبردار نه من از خود خبر دارم

خموشی چون نشان آگهی آمد از آن نالم
که گر خاموش بنشینم زرازم پرده بر دارم

ز اسرار جهان بیهوده میجستم خبر عمری
ندانستم که خود را باید از خود بیخبر دارم

همین بهتر که خاموشم چرا بیهوده بخروشم
اگر دارم فغانی از جفای دادگر دارم

ز نقش پای من اشکم نشان نگذاشت در راهش
براه او چه منتها نشاط از چشم تر دارم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.