هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از درد دوری از وطن و عشق خود میگوید و بیان میکند که بدون معشوق، زندگی برایش بیمعناست. او از تنهایی و نبودن راهی برای بازگشت به وطن شکایت دارد و خود را مانند مرغی محبوس یا بلبلی دور از گل میداند. همچنین، اشاره میکند که دیگران با شادی زندگی میکنند، اما او هیچ اشتیاقی برای زندگی ندارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند تنهایی و ناامیدی از زندگی نیاز به بلوغ فکری برای درک صحیح دارند.
شمارهٔ ۱۷۷
جان چو میرفت چرا زیست تنم
بی تو دارم عجب از زیستنم
تا درین شهر چسان افتادم
که رهی نیست بوی وطنم
هرگزم رخصت پرواز نبود
دل باین شاد که مرغ چمنم
بیکی جام میم کس ننواخت
من باین خوش که درین انجمنم
آتشی بایدم افروخت بخویش
که دربن خانه حجابست تنم
بلبل است و گل و پروانه و شمع
آنکه دور از تو بماندست منم
هر کسی با هوسی زیست نشاط
من ندارم هوس زیستنم
بی تو دارم عجب از زیستنم
تا درین شهر چسان افتادم
که رهی نیست بوی وطنم
هرگزم رخصت پرواز نبود
دل باین شاد که مرغ چمنم
بیکی جام میم کس ننواخت
من باین خوش که درین انجمنم
آتشی بایدم افروخت بخویش
که دربن خانه حجابست تنم
بلبل است و گل و پروانه و شمع
آنکه دور از تو بماندست منم
هر کسی با هوسی زیست نشاط
من ندارم هوس زیستنم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.