هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و وابستگی شدید به معشوق سخن می‌گوید. او خود را بنده‌ای از شاه زمین می‌داند و عقل را در برابر عشق ناتوان می‌خواند. شاعر احساس غربت و اسارت در دام معشوق را بیان می‌کند و از بی‌توجهی معشوق به حالش شکایت دارد. او با تصاویری مانند شمع سوخته و مرغ اسیر، عمق درد و اشتیاق خود را نشان می‌دهد و در نهایت، از امید به دیدار معشوق و آرامش در حضور او سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی بیشتری دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۱۷۸

من که دارای جهان سخنم
بنده ی شاه زمین و زمنم

عقل با من سرو کاریش نبود
عشق داند که چسان مؤتمنم

من بدام تو یکی مرغ اسیر
که ندانی ز کدامین چمنم

من بشهر تو یکی پیک غریب
که نپرسی خبری از وطنم

گر نوازند بجامیم رواست
بطفیل تو درین انجمنم

هر شب از سوز دل افروزم شمع
که مگر دیده برویت فکنم

همه شب با تو نشینم که تویی
باز روز آید و بینم که منم

شعله ای بر سرم افتاده چو شمع
تا بپا سوخت بخواهد بدنم

آنکه بر جان من آتش زد و رفت
گو که باز آی و ببین سوختنم

با نشاط است چه کارم تا هست
غمی و گوشه ی بیت الحزنم

لعل یار آب خضر خاک دری
بلب آمیخت که تا شد سخنم

بی نوا از غم و از دولت شاه
خوش ادا توتی شکر شکنم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.