هوش مصنوعی: این متن داستانی است که در آن یک بنده از شاه خلعتی دریافت می‌کند، اما در راه، گردی بر روی خلعت می‌نشیند و آن را می‌رباید. شاه در برابر این بی‌حرمتی واکنش نشان می‌دهد و فرد خاطی را مجازات می‌کند. سپس، شخص دیگری درباره پاک‌بازی و رهایی از وابستگی‌های دنیوی سخن می‌گوید و تأکید می‌کند که برای رسیدن به خداوند، باید از همه چیز دست شست و پاک‌بازی کرد. این متن به مفاهیمی مانند بی‌حرمتی، پاک‌بازی، رهایی از وابستگی‌ها و عشق به خداوند می‌پردازد.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند مجازات و رهایی از وابستگی‌ها نیاز به بلوغ فکری دارد که معمولاً در سنین بالاتر شکل می‌گیرد.

حکایت بنده‌ای که با خلعت شاه گرد راه از خود پاک کرد و بردارش کردند

بنده‌ای را خلعتی بخشید شاه
بنده با خلعت برون آمد به راه

گرد ره بر روی او بنشسته بود
باستین خلعت آن بسترد زود

منکری با شاه گفت ای پادشاه
پاک کرد از خلعت تو گرد راه

شه بر آن بی‌حرمتی انکارکرد
حالی آن سرگشته را بر دار کرد

تا بدانی آنک بی‌حرمت بود
بر بساط شاه بی‌قیمت بود

دیگری گفتش که در راه خدای
پاک بازی چون بود ای پاک رای

هست مشغولی دل بر من حرام
هرچ دارم می‌فشانم بر دوام

هرچ در دست آیدم گم گرددم
زانک در دست آن چو کژدم گرددم

من ندارم خویش را در بند هیچ
برفشانم جمله چند از بند هیچ

پاک بازی می‌کنم در کوی او
بوک در پاکی ببینم روی او

گفت این ره نه ره هر کس بود
پاک بازی زاد این راه بس بود

هرک او در باخت هر چش بود پاک
رفت در پاکی فروآسود پاک

دوخته بر در، دریده بر مدوز
هرچ داری تا سر مویی بسوز

چون بسوزی کل به آهی آتشین
جمع کن خاکسترش در وی نشین

چون چنین کردی برستی از همه
ورنه خون خور تا که هستی از همه

تا نبری خود ز یک یک چیز تو
کی نهی گامی در این دهلیز تو

چون درین زندان بسی نتوان نشست
خویشتن را بازکش از هرچ هست

زانک وقت مرگ یک یک چیز تو
کی ندارد دست از تیریز تو

دستها اول ز خود کوتاه کن
بعد از آن آنگاه عزم راه کن

تا در اول پاک بازی نبودت
این سفر کردن نمازی نبودت
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گفتار شیخ خرقان در دم آخر
گوهر بعدی:دو چیزی که پیر ترکستان دوست میداشت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.