۲۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴

هر که را باشد نظر ترک قباپوش مرا
آفرین گوید تحمل کردن هوش مرا!

از خیال قامتش اکنون عصا می بایدم
بار سنگین فراقش کرده خم دوش مرا

از کدامین زمره ام یارب که در بزم وجود
جز سر زانو عروسی نیست آغوش مرا؟!

ای که می خواهی به سلک بندگان درگهش
حلقه ای غیر از خم زلفش مکن گوش مرا!

در دلم نبود به جز نقش خیال عشق او
از غمش باشد نگاری لوح منقوش مرا!

دوستان بهر خدا گوئید عرض حال من
هر کجا بیند اگر آن شوخ می نوش مرا!

پیش ارباب سخن طغرل نباشد اعتبار
صفحه ابیات ناموزون مغشوش مرا!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.