هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و فراق معشوق خود می‌گوید و دردهای ناشی از این عشق را بیان می‌کند. او از خم‌شدن دوش خود زیر بار سنگین فراق، نیاز به عصا برای تحمل خیال معشوق، و تنهایی خود در بزم وجود سخن می‌گوید. شاعر همچنین از دوستان می‌خواهد که حال او را به معشوق برسانند و تأکید می‌کند که تنها عشق معشوق در دل او جای دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات شاعرانه ممکن است برای سنین پایین‌تر چالش‌برانگیز باشد.

شمارهٔ ۱۴

هر که را باشد نظر ترک قباپوش مرا
آفرین گوید تحمل کردن هوش مرا!

از خیال قامتش اکنون عصا می بایدم
بار سنگین فراقش کرده خم دوش مرا

از کدامین زمره ام یارب که در بزم وجود
جز سر زانو عروسی نیست آغوش مرا؟!

ای که می خواهی به سلک بندگان درگهش
حلقه ای غیر از خم زلفش مکن گوش مرا!

در دلم نبود به جز نقش خیال عشق او
از غمش باشد نگاری لوح منقوش مرا!

دوستان بهر خدا گوئید عرض حال من
هر کجا بیند اگر آن شوخ می نوش مرا!

پیش ارباب سخن طغرل نباشد اعتبار
صفحه ابیات ناموزون مغشوش مرا!
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.