هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از بیدل دهلوی، با استفاده از تصاویر پیچیده و استعارههای غنی، به موضوعاتی مانند عشق، سرنوشت، رنجهای عاشقانه، وحدت وجود، و تسلیم در برابر عشق الهی میپردازد. شاعر از عناصری مانند موی زلف، اشک، شهادت، و طبیعت برای بیان احساسات عمیق خود استفاده میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و زبان ادبی بالا ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۱۹
اگر هوشم کند چون شانه در زلفش شبیخون را
به یک مو بسته گردم سرنوشت بخت واژون را
به جز وحشت نباشد هیچ سرمشق خط عاشق
سیه از چشم آهو کن سواد لوح مجنون را!
نگردد جوهری همسنگ میزان سرشک من
که از یاقوت می باشد گرانی اشک گلگون را
ز بیتابی ندارد یک قلم تاب دماغ خط
به مو باید نوشتن از میانش حرف مضمون را!
به میدان شهادت گر شهید او نئی لیکن
به خون رنگین نما همچون شفق دامان گردون را!
صفا از عشق خواهی از درشتی سوی نرمی شو
تصرف نیست در پیراهن فولاد صابون را!
نباشد در مریض عشق غیر از وصل معجونی
که ره در نبض عاشق نیست انگشت فلاطون را!
کمالت هر قدر گر بیش باشد بخت کم باشد
بود قدر تنزل از ترقی بید مجنون را
بلند و پست ما را مانع جولان نمی گردد
که نبود امتیازی پیش عاشق کوه و هامون را!
چو شبنم در هوای مهر او سودای همت کن
که در بازار امکان نیست قدری فطرت دون را!
نئی آگه تو از ساز بم و زیر فنا هرگز
که نشنیدی صدای طشت کاف و کاسه نون را!
خوشا طغرل ازین یک مصرع بحر سخن بیدل
به چون و چند نتوان حکم کردن صنع بی چون را!
به یک مو بسته گردم سرنوشت بخت واژون را
به جز وحشت نباشد هیچ سرمشق خط عاشق
سیه از چشم آهو کن سواد لوح مجنون را!
نگردد جوهری همسنگ میزان سرشک من
که از یاقوت می باشد گرانی اشک گلگون را
ز بیتابی ندارد یک قلم تاب دماغ خط
به مو باید نوشتن از میانش حرف مضمون را!
به میدان شهادت گر شهید او نئی لیکن
به خون رنگین نما همچون شفق دامان گردون را!
صفا از عشق خواهی از درشتی سوی نرمی شو
تصرف نیست در پیراهن فولاد صابون را!
نباشد در مریض عشق غیر از وصل معجونی
که ره در نبض عاشق نیست انگشت فلاطون را!
کمالت هر قدر گر بیش باشد بخت کم باشد
بود قدر تنزل از ترقی بید مجنون را
بلند و پست ما را مانع جولان نمی گردد
که نبود امتیازی پیش عاشق کوه و هامون را!
چو شبنم در هوای مهر او سودای همت کن
که در بازار امکان نیست قدری فطرت دون را!
نئی آگه تو از ساز بم و زیر فنا هرگز
که نشنیدی صدای طشت کاف و کاسه نون را!
خوشا طغرل ازین یک مصرع بحر سخن بیدل
به چون و چند نتوان حکم کردن صنع بی چون را!
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.