۲۰۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵

تا ز عکس خویش کردی سرفراز آئینه را
باشد اندر روی تو روی نیاز آئینه را

دیده شد تا محرم نظاره رخسار تو
حیرت ما کرد آخر ترکتاز آئینه را

شمعسان پروانه عکس خود آرد در بغل
گر همین باشد غم سوز و گداز آئینه را

آنقدر فهمیده ام از صورت تحقیق دل
در حقیقت نیست آئین مجاز آئینه را!

کی بلند و پست عالم منع روشندل کند؟!
نیست در راه صفا شیب و فراز آئینه را!

از سجود جبهه روشن ساز قلب خویشتن
یک جهان دل صاف باشد از نماز آئینه را!

آنقدر از جلوه تیهو به حیرت غوطه زد
عرض جوهر باشد اکنون چشم باز آئینه را

بس که یکسان است در تحقیق حسن و قبح خلق
امتیازی نیست غیر از امتیاز آئینه را!

نیست ز آئین ادب آئینه طغرل پیش او
همچو جوهر بشکند ترسم ز ناز آئینه را!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.