۲۲۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۴

هر که در دشت جنون بیند من دیوانه را
کی شود مانند مجنون آشنا بیگانه را؟!

حسن خوبان را جلا باشد نگاه عاشقان
اعتباری نیست این جا شمع بی پروانه را!

الفتی دارد خیال مار گیسویش به دل
گنج بسیار است گویا خاک این ویرانه را!

از سر سودای زلف او چنان سازم گذر
ای فسنگر با که می گوئی تو این افسانه را؟!

با نگاهی کلبه احسان ما آباد کن
نیست جز مد نگه معمار این کاشانه را

تا توانی در نگارستان چشمش کن نظر
ای بسا افسون که باشد این عجائب خانه را!

طغرل اسرار ادب از باده روشن می شود
نیست جز پیر طریقت مرشدی میخانه را!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.