۱۹۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۳

تا خیال ابرویش کردم سرم آمد به یاد
یاد مژگانش نمودم خنجرم آمد به یاد

کوه را دیدم ز تمکین پای در دامن کشید
عبرتی می خواستم گوش کرم آمد به یاد

تا صبا مشاطه زد گیسوی سنبل را به باغ
زان شمیم گیسوی چون عنبرم آمد به یاد

مشتری نبود به نقد جنس شبهای غمم
عاقبت سودای روز محشرم آمد به یاد

تا بدیدم حلقه های زلف لیلی طلعتان
همچو مجنون داستان چنبرم آمد به یاد

می شنیدم از حدیث لعل جانبخشش سخن
معجزات عیسی پیغمبرم آمد به یاد

قوت شب های فراقم گشت یاقوت لبش
داشتم فکر دل او مرمرم آمد به یاد

دوش می کردم تماشای نیستان ادب
نال را در ناله دیدم پیکرم آمد به یاد

وه چه خوش گفتست طغرل بیدل بحر سخن
الوداع ای همنشینان دلبرم آمد به یاد!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.