۱۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۱

کس نباشد به سیر این گلزار
تا کند امتیاز گل از خار

بر حصول مزارع امید
دانه های سرشک غم میکار

غره منشین که فتنه ها دارد
گردش انقلاب لیل و نهار!

هست در ساز عاشقان اثری
نیست این زیر و بم به موسیقار

مثل دهر خواب خرگوش است
گر چه باشد دو چشم او بیدار

قوت جذب عشق می آرد
سر منصور ما به پای دار

رتبه تخت جم شود حاصل
عاشقان را ز سایه دیوار

از سر دل گذر چو من اکنون
آرزویت بود اگر دلدار

سحر زاهد نگر که می باشد
شعبه ای از فسونش استغفار

بس که در زلف شاهدان چمن
زده مشاطه آب و رنگ بهار

همچو آئینه دشت و کوه و دره
می نماید به چشم من هموار

بخت بد بر سرم نشسته چنان
چغد ویرانه بر سر دیوار!

امتیازی نمی توان کردن
حلقه زلف او ز حلقه مار

طغرلم محو مصرع بیدل
کم ماهم مدان کم از بسیار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.