۲۰۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۷

ای غنچه دهن لب تو شکر
دندان تو همچو در و گوهر!

ای عارض تو حریر از گل
وی زلف سیاه تو معنبر!

ای نخل قدت برابر جان!
رخسار مهت به جان برابر!

چشمت به کرشمه ریخت خونم
مژگانت برم کشیده خنجر!

خوبان جهان فزون ولیکن
مانند تو کس ندیده دلبر!

خوبی به تو ختم عشق با من
این هر دو شد از قضا مقرر!

هم کشور حسن را امیری
هم ملک قلوب را تو صفدر!

شرمنده ز چهره نکویت
گر دیده همه بتان آذر

طغرل به حواله دو چشمت
در دشت فراق گشته ششدر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.