هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. او از چشم‌های خمار معشوق، ستم معشوق، زخم‌های عشق، و دوری از یار می‌نالد. همچنین، به زیبایی بی‌همتای معشوق و بازار گرم حسن او اشاره می‌کند. در پایان، شاعر توصیه می‌کند که برای رسیدن به آرامش، باید از هر کاری جز عشق دست کشید.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و رنج‌های عاطفی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۱۶۸

باز جانم شد فدای چشم خمار دگر
مشکلم افتاد در دست ستمگار دگر

بارها بودم ز عشق خوبرویان چون کمان
قاتلی دوشم به تیر افکند کین بار دگر

جای مرحم آمد و آزردم از وصل رقیب
بر جراحت زار زخمم ماند آزار دگر

تار ساز وصلش ار بگسست دارد جای آن
نغمه زیر و بم هجرش بسی تار دگر

دعوی عشق ورا اثبات وحدت می کنم
زانکه نبود رتبه منصور دلدار دگر

نزد یار خویش با رغم عدو یاری مپرس
بر گمان آنکه نبود یار را یار دگر

چشم من بی چشم شوخش از رمد بیمار بود
با طبیب عشق گفتم گفت بیمار دگر

خوبرویان نقد حسن خود به بازار آورند
نقد حسنش را بود هر روز بازار دگر

طغرل آسانش اگر خواهی تو اندر روزگار
دست خود کوتاه کن جز عشق از کار دگر!
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.