هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از بیدل دهلوی، بیانگر عشق عمیق و ناامیدانه شاعر به معشوق است. او از درد فراق، جذبههای عشق، و ناتوانی در رهایی از این احساس میگوید. با وجود یأس و رنج، شاعر همچنان در مسیر عشق پایدار است و از وفاداری خود سخن میگوید. شعر همچنین حاوی مضامینی مانند عرفان، تقدیر، و تسلیم در برابر عشق الهی است.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه، همراه با اصطلاحات پیچیده ادبی، برای درک کامل نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. نوجوانان زیر 16 سال ممکن است در فهم ظرافتهای شعر با مشکل مواجه شوند.
شمارهٔ ۱۷۵
گر چه در راه محبت در تک و تازم هنوز
نیست مضرابم برون پرده سازم هنوز
بس که بودم از بهار حسن گلچین وفا
از شکست بوی گل یابی تو آوازم هنوز
از کمند جذبه عشقش رهائی مشکل است
چون نگه دامیست شوخی های پروازم هنوز
نیست آزادی ز زلفش باشدم عمر ابد
بی خبر از سرنوشت خط آغازم هنوز
گر بود عالم پر از افسانه عشقم ولی
شمه ای واقف نشد یک آدم از رازم هنوز
گر چه نبود حاصلی جز یأس از وصلش مرا
بی اباء همچون نگه هر سوی می تازم هنوز
سربلندی شد نصیبم عاقبت از پای دار
رایت منصورم و در عشق ممتازم هنوز
در بساط عشق از هجرش اگر چه ششدرم
دانه های مهره این نرد می بازم هنوز
صورت موج خرام ناز او اندر چمن
جلوه تیهو بود در دیده بازم هنوز
شبنم آسا سرد شد از دهر دست طاقتم
گرمی مهر که دارد شوخی نازم هنوز؟!
غمزه های چشم او شد محرم راز دلم
زان سبب آئینه سان در سلک غمازم هنوز
کی به آزادی رسد از خون تیغش گردنم
خویشتن را هر طرف چون بسمل اندازم هنوز!
نیست یک کس تا کند شیرازه جزو سخن
بوی سعدی می دمد از خاک شیرازم هنوز
حبذا طغرل که می گوید جناب بیدلی
ساده لوحان رشته می بندند بر سازم هنوز
نیست مضرابم برون پرده سازم هنوز
بس که بودم از بهار حسن گلچین وفا
از شکست بوی گل یابی تو آوازم هنوز
از کمند جذبه عشقش رهائی مشکل است
چون نگه دامیست شوخی های پروازم هنوز
نیست آزادی ز زلفش باشدم عمر ابد
بی خبر از سرنوشت خط آغازم هنوز
گر بود عالم پر از افسانه عشقم ولی
شمه ای واقف نشد یک آدم از رازم هنوز
گر چه نبود حاصلی جز یأس از وصلش مرا
بی اباء همچون نگه هر سوی می تازم هنوز
سربلندی شد نصیبم عاقبت از پای دار
رایت منصورم و در عشق ممتازم هنوز
در بساط عشق از هجرش اگر چه ششدرم
دانه های مهره این نرد می بازم هنوز
صورت موج خرام ناز او اندر چمن
جلوه تیهو بود در دیده بازم هنوز
شبنم آسا سرد شد از دهر دست طاقتم
گرمی مهر که دارد شوخی نازم هنوز؟!
غمزه های چشم او شد محرم راز دلم
زان سبب آئینه سان در سلک غمازم هنوز
کی به آزادی رسد از خون تیغش گردنم
خویشتن را هر طرف چون بسمل اندازم هنوز!
نیست یک کس تا کند شیرازه جزو سخن
بوی سعدی می دمد از خاک شیرازم هنوز
حبذا طغرل که می گوید جناب بیدلی
ساده لوحان رشته می بندند بر سازم هنوز
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.