هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از بیدل دهلوی، بیانگر احساسات شاعر نسبت به معشوق و درد عشق است. او از جنون عشق، انتظار دیدار، و رنج‌های راه عشق سخن می‌گوید. همچنین، اشاره‌ای به گذر زمان و سنت‌های نیکان دارد و بر اهمیت هنر و معنا در سخن تأکید می‌کند. در پایان، شاعر خود را بنده عشق می‌خواند و به مصرع معروف طغرل اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی نیاز دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۲۱۱

ای به خوبی در میان خوبرویان معترف
جبهه گلراست از شرم رخت داغ کلف!

گر چه در بند جنونم لیک هر سو می کشد
دامن زلفش گریبان مرا از هر طرف

خاک گردیدم به راهش بر امید انتظار
گر رسد پایش به فرقم بس بود اینم شرف!

پای نه در وادی غم دامن از عالم بکش
تا به کی پیچی سر خود در گریبان چون کشف؟!

خوانده ام درس محبت پیش استاد جنون
شد ازان اسرار عشق او دلم را منکشف

نیست این صحرای عالم جز چراگاه دوآب
تا به کی چشم تو باشد همچو حیوان در علف؟!

مگذر از آئین نیکانی که بودند قبل ازین
رفتگان رفتند اندر سنت اهل صلف

با هنر بگذر تو از غواصی بحر سخن
برنیاید در قیمت از درون هر صدف

بس که در ملک معانی من نشان شهرتم
سینه من شد ازان تیر حوادث را هدف

صد در معنی به سلک نظم می آرم ولی
نیست صرافی که سازد فرق گوهر از خزف

بنده ای از بندگان حضرت عشقم کنون
گر چه باشم در قطار آل سلطان نجف

آفرین بر مصرع بیدل که طغرل گفته است
تا توانی عالمی دارد تکلف بر طرف
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.