هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از عشق الهی و انتظار دیدار با معشوق حقیقی سخن میگوید. او بیان میکند که تمام عمرش را در انتظار این دیدار گذرانده و اکنون که زمان مرگش فرا رسیده، احساس میکند که بهشت برایش آماده شده است. شاعر تأکید میکند که عشق الهی با جانش در هم آمیخته و برایش مهم نیست که در بهشت یا دوزخ باشد، زیرا تنها معشوق حقیقی برایش اهمیت دارد. او از معشوق میخواهد که حتی برای یک لحظه هم که شده، با او همدم شود.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، موضوعاتی مانند مرگ و زندگی پس از مرگ نیاز به بلوغ فکری و تجربههای زندگی دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل میشود.
گفتهٔ بوعلی رودبار در وقت مرگ
وقت مردن بوعلی رودبار
گفت جانم بر لب آمد ز انتظار
آسمان را در همه بگشادهاند
در بهشتم مسندی بنهادهاند
همچو بلبل قدسیان خوش سرای
بانگ میدارند کای عاشق درآی
شکر میکن پس به شادی میخرام
زانک هرگز کس ندیدست این مقام
گرچه این انعام و این توفیق هست
میندارد جانم از تحقیق دست
زانک میگوید ترا با این چه کار
دادهای عمری درازم انتظار
نیست برگم تا چو اهل شهوتی
سر فرو آرم به اندک رشوتی
عشق تو با جان من در هم سرشت
من نه دوزخ دانم اینجا نه بهشت
گر بسوزی همچو خاکستر مرا
در نیابد جز تو کس دیگر مرا
من ترادانم، نه دین، نه کافری
نگذرم من زین، اگر تو بگذری
من ترا خواهم، ترا دانم، ترا
هم تو جانم را و هم جانم ترا
حاجت من در همه عالم تویی
این جهانم و آن جهانم هم تویی
حاجت این دل شده، مویی برآر
یک نفس با من به هم هویی برآر
جان من گر سرکشد مویی ز تو
جان ببر، هایی ز من هویی ز تو
گفت جانم بر لب آمد ز انتظار
آسمان را در همه بگشادهاند
در بهشتم مسندی بنهادهاند
همچو بلبل قدسیان خوش سرای
بانگ میدارند کای عاشق درآی
شکر میکن پس به شادی میخرام
زانک هرگز کس ندیدست این مقام
گرچه این انعام و این توفیق هست
میندارد جانم از تحقیق دست
زانک میگوید ترا با این چه کار
دادهای عمری درازم انتظار
نیست برگم تا چو اهل شهوتی
سر فرو آرم به اندک رشوتی
عشق تو با جان من در هم سرشت
من نه دوزخ دانم اینجا نه بهشت
گر بسوزی همچو خاکستر مرا
در نیابد جز تو کس دیگر مرا
من ترادانم، نه دین، نه کافری
نگذرم من زین، اگر تو بگذری
من ترا خواهم، ترا دانم، ترا
هم تو جانم را و هم جانم ترا
حاجت من در همه عالم تویی
این جهانم و آن جهانم هم تویی
حاجت این دل شده، مویی برآر
یک نفس با من به هم هویی برآر
جان من گر سرکشد مویی ز تو
جان ببر، هایی ز من هویی ز تو
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:حکایت محتسبی که مستی را میزد و گفتار آن مست
گوهر بعدی:پیام خداوند به بندگان توسط داود
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.