۲۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸۷

ای عشق بلای جان شدستی
اندر دل ناتوان شدستی!

کردست مرا فراق پیرم
با تو نگرم جوان شدستی!

رازم ز تو گشته آشکارا
تو از چه به دل نهان شدستی؟!

روحم که روان شده به کویش
با روح منت روان شدستی!

چون تیر مرا تو راست دیدی
زان روی مرا کمان شدستی!

پارم به من آشنا نمودی
اعدای من این زمان شدستی!

در هر طرفی دوانم از تو
هر جاکه روم دوان شدستی!

امروز به مرغزار حسنش
در گله من شباب شدستی!

صبری بکن ای دل بلاکش!
خاموش که پرفغان شدستی!

جاوید بمان به عشق طغرل
با عشق تو همزبان شدستی!
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.