هوش مصنوعی:
این شعر از عشق و فراق سخن میگوید، جایی که عشق هم بلای جان است و هم مایهٔ جوانی و شور. شاعر از آشکار شدن رازش میگوید و از پنهان شدن معشوق در دلش شکایت میکند. روحش به سوی معشوق روان است و از تیر فراق و کمان جدایی مینالد. او از آشنا شدن با معشوق و سپس دشمن شدنش میگوید و از دویدن بیوقفۀ خود و تعقیب معشوق در هر سو. در پایان، شاعر به صبر دعوت میکند و از عشق طغرل به عنوان همزبان خود یاد میکند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسبتر است. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم شعری ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.
شمارهٔ ۲۸۷
ای عشق بلای جان شدستی
اندر دل ناتوان شدستی!
کردست مرا فراق پیرم
با تو نگرم جوان شدستی!
رازم ز تو گشته آشکارا
تو از چه به دل نهان شدستی؟!
روحم که روان شده به کویش
با روح منت روان شدستی!
چون تیر مرا تو راست دیدی
زان روی مرا کمان شدستی!
پارم به من آشنا نمودی
اعدای من این زمان شدستی!
در هر طرفی دوانم از تو
هر جاکه روم دوان شدستی!
امروز به مرغزار حسنش
در گله من شباب شدستی!
صبری بکن ای دل بلاکش!
خاموش که پرفغان شدستی!
جاوید بمان به عشق طغرل
با عشق تو همزبان شدستی!
اندر دل ناتوان شدستی!
کردست مرا فراق پیرم
با تو نگرم جوان شدستی!
رازم ز تو گشته آشکارا
تو از چه به دل نهان شدستی؟!
روحم که روان شده به کویش
با روح منت روان شدستی!
چون تیر مرا تو راست دیدی
زان روی مرا کمان شدستی!
پارم به من آشنا نمودی
اعدای من این زمان شدستی!
در هر طرفی دوانم از تو
هر جاکه روم دوان شدستی!
امروز به مرغزار حسنش
در گله من شباب شدستی!
صبری بکن ای دل بلاکش!
خاموش که پرفغان شدستی!
جاوید بمان به عشق طغرل
با عشق تو همزبان شدستی!
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.