۱۷۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۰ - تتبع خواجه

دل چو پروانه ز شمع رخ جانانه بسوخت
وه چه پروانه که از شعله او خانه بسوخت

موی خال تو بران شعله عارض عجب است
نشود سبز چو هر گه به زمین دانه بسوخت

عشق در سینه ام افتاد کزان سوخت دلم
آتش افتاد به ویرانه که دیوانه بسوخت

شوق در هجر نشد دفع و به دل آتش زد
شمع را شب بنشاندند و ازان خانه بسوخت

خرقه پر می شد و در خلوتم افتاد آتش
شعله در رخت در افتاد که کاشانه بسوخت

شعله شمع رخت شاند به خاک سیهم
گرم خاکیست چو بال و پر پروانه بسوخت

ماند عریان و ذلیلم که ز جرم تو به
پیر میخانه مرا خرقه به جرمانه بسوخت

فانی ار دردکش میکده شد نیست عجب
باده پالاش چو از آتش میخانه بسوخت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۹ - در طور خواجه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۱ - تتبع خواجه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.