هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از عشق، دل‌بستگی، فراق و زیبایی معشوق سخن می‌گوید. او از درد فراق و اشتیاق به دیدار معشوق می‌نالد و زیبایی‌های او را با عناصری مانند آفتاب، گلشن، لعل و غنچه توصیف می‌کند. همچنین، اشاراتی به مفاهیم عرفانی مانند آب حیات و خضر دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی بیشتری نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۱۰۱ - مخترع

حسنی که دیده دید دل آنسوی مایل است
فریاد دل ز دیده و آه من از دل است

خواهم که آتش افتد از آن چهره در نقاب
گو از چه رو بچشمم ازان روی حایل است

در ظلمت فراق چو نوشم زلال خضر
آب حیات نیست که آن زهر قاتل است

هر چند دلفروز بود آفتاب می
آن هم به زیب گلشن حسن تو داخل است

آب خضر چه جویم و انفاس عیسوی
آن لب به دستم ار فتد این هر دو حاصل است

لعلت ز جان و غنچه ات از دل دهد نشان
گویا که خلقت تو نه از آب و از گل است

فانی به کوی عشق بتان چون در آمدی؟
غافل مباش از آنکه خطرناک منزل است
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۰ - تتبع خواجه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۲ - مخترع
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.