۱۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۸ - تتبع شیخ

نیست یکدل کز جفای چشم او بیمار نیست
یا که چشمی کز غم دل تا سحر بیدار نیست

گر چه ناهمواری گردون برون از غایت است
در جفا چون آن مه بی مهر ناهموار نیست

وصل خاصان را بود کنج غم و مرغ دلم
تا بود ویران مقام جغد در گلزار نیست

نبود اندر عشق با فرهاد و شیرین نسبتم
زانکه با اهل خرد دیوانگان را کار نیست

گر شبی از شدت هجران ز عشق آیم به تنگ
باز تا وقت سحر کارم جز استغفار نیست

تار ادبارم بگردن زهد و دین از من مجوی
ای مقیم دیر دان کین رشته زنار نیست

نیست شد فانی دران کو از خیالش ای رقیب
دست کوته کن تو هم او را همان پندار نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۷ - مخترع
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۹ - تتبع بعضی یاران
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.