۱۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۷ - مخترع

آمد بهار دلکش و گلهای تر شکفت
دلها ز آن نشاط ز گل بیشتر شکفت

دل از صباحت رخ خوبت گشاده شد
مانند غنچه ای که به وقت سحر شکفت

میآید از گل چمن عشق بوی خون
گویا که غنچه هاش ز خون جگر شکفت

گر خنده زد ز گریه چشمم عجب مدان
چون ابر اشک ریخت گل تازه برشکفت

ساقی بهار شد قدحم ریز لب به لب
خاصه که از شکوفه چمن سر به سر شکفت

زان نخل ناز خنده به عشاق و وصل نی
همچون گلی که از شجر بی ثمر شکفت

فانی عجب مدان اگر آن گل شکفته است
از اشک ابرسان تو بشکفت اگر شکفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۶ - تتبع خواجه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۸ - تتبع شیخ
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.