۲۰۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۹ - تتبع خواجه

چه عجب گر خوی آن چهره دل ما ببرد
کوه را سیل چنین گر رسد از جا ببرد

به تماشای چمن رفتن آن سرو خوش است
نیست این خوش که رقیبش به تماشا ببرد

دل مجنون شده چون صید غزال لیلست
سود نبود عربش گر چه ز صحرا ببرد

دل که بی عاشقی افسرده نماید ای کاش
که سمومیش درین دشت به یغما ببرد

اندر آن کوی مگو نام تو شیدا چون شد
پیش او کیست که نام من شیدا ببرد

یار مهمان و مرا ضعف که آیا بی می
طرف میکده تسبیح و مصلا ببرد

فانیا گشته ز دیرش مگر آرند برون
دل آنرا که می و ساقی ترسا ببرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۸ - تتبع خواجه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۰ - در طور شیخ
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.