۲۰۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۸ - تتبع خواجه

در سرم ذوق می عشق همان است که بود
سر همان خاک ره دیر مغان است که بود

چون نشان پرسیم از دل که به صحرای فنا
به همان قاعده بی نام و نشان است که بود

غمم از حد متجاوز شده از مخموری
که باین غمزده ساقی نه چنان است که بود

دل دیوانه بود شاد که آن رشک پری
همچنان از نظر غیر نهان است که بود

کی تواند دلم از دیر مغان بیرون شد
که همان مغبچه ای را نگران است که بود

دست در دامن پیران طریقت چه زنم
که دلم واله آن طرفه خوان است که بود

فانی اش جست به میخانه و گفتند که هست
لیکنش در دل دیوانه گمان است که بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۷ - تتبع میر
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۹ - در طور خواجه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.