۲۲۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۸ - مخترع

دل صد پاره ام از لعل تو خونست دگر
هر دم از رهگذر دیده برونست دگر

دل مجنون که دران زلف شد ای باد صبا
گو که در حلقه آن سلسله چونست دگر

ز سر نو مگر آراسته مشاطه صنع
که رخت چون مه و خط غالیه گونست دگر

آن پری عشوه کنان جام میم داد به دست
در سرم آتش مستی و جنونست دگر

دل که پیرانه دم از بازوی تقوی میزد
در کف عشق یکی طفل زبونست دگر

رسته بودم ز غم عشق چو یار آمد وای
کان غمم از حد و اندازه فزونست دگر

ای طبیب از سر فانی مگذر زانکه ز هجر
ضعف بیرونش باندوه درونست دگر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۷ - تتبع خواجه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۹ - تتبع میرشاهی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.