۲۲۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۹ - تتبع میرشاهی

هر دم رسد به دل چو ز عالم غمی دگر
غم نیست چون ز من بودت عالمی دگر

دارد گدای میکده از باده قدح
آئینه سکندر و جام جمی دگر

گویم به نزد پیر مغان جور مغبچه
چون نیستم به دیر جز او محرمی دگر

نابود شد دلم ز غم هجر کاش حق
بخشد نشاط وصل و دل خرمی دگر

این دم غنیمت است برانکس که نبودش
غیر از حریف مشفق و می همدمی دگر

فانی ز سیل اشک تو غمخانه سپهر
خم یافت آنچنان که فتد از نمی دگر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۸ - مخترع
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۰ - مخترع
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.