هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و مستی و بی‌خودی سخن می‌گوید و خود را شیفته‌ی دیر مغان و پیر مغان معرفی می‌کند. او از مستی و بی‌خبری از روز و شب می‌گوید و بیان می‌کند که در این حالت، پاسخ دادن به پرسش‌ها برایش دشوار است. شاعر از عشق به معشوق و ناتوانی در جدا شدن از او سخن می‌گوید و آرزوی رهایی از رنج خودی را دارد. در پایان، او از فنا و مستی می‌گوید و امیدوار است که در این حالت باقی بماند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و استفاده از استعاره‌های مربوط به مستی و بی‌خودی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند فنا و رهایی از خودی نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۲۱۵ - در طور مخدوم

در دیر مغان شیفته پیر و جوانم
خاک قدم مغبچه و پیر مغانم

ایام قدح خواریم ای شیخ چه پرسی
از غایت مستی چو شب از روز ندانم

من بیخود و پرسند که چونی چه جوابست؟
این مسأله را چونکه ندانم که چسانم

چون بوسه به پای تو زدم کرد دلم ضعف
کز پای تو برداشتن سر نتوانم

سیر ملکوت از قدح پر کنم آری
این نوع سبک روح از آن رطل گرانم

زان روی به میخانه کنم عزم که یک دم
از رنج خودی خاطر خود را برهانم

فانی به بیابان فنا رفت چو شد مست
امید ازو چونکه شوم مست نمانم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۶ - مخترع
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.