۲۱۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۶ - مخترع

چو با صد حسرتش از دور بینم
چه راه آنکه با آن مه نشینم

ز اشکم آستانش نیز تر شد
چو آب او گذشت از آستینم

براند تندباد قهرش از خشم
اگر چون گرد بر کویش نشینم

پی یک دیدنش وانگاه مردن
شده عمری که هر سو در کمینم

نیازم صد هزار و هر یکی را
فزون زان ناز به آن نازنینم

بامیدی که شاید پا رساند
براهش سده شد عمری جبینم

چه سازی منع فانی زاهد از عشق
تو در قسمت چنان و من چنینم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۵ - در طور مخدوم
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۷ - مخترع
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.