۲۱۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۰ - تتبع مخدوم

باز در دیر مغان آه و فغان آورده ام
عالمی را از فغان خود به جان آورده ام

از گناه توبه با زنار گبر خویش را
دست و گردن بسته در دیر مغان آورده ام

هر چه میخواهی باین رسوا بکن ای مغبچه
کانچنان کت خواستی دل آنچنان آورده ام

لطف پیر دیر هست افزون ز جرم من ازان
ار کند شرمنده سر بر آستان آورده ام

ساقیا رطل گرانم ده که از شرمندگی
سر بزیر افکنده خود را سر گران آورده ام

گر چه از نام و نشان آزادم اما داغ عشق
بر جگر از بی نشانیها نشان آورده ام

لایقالی گفته سر عشق را چون پیر دیر
فانیا چون گویم ار صد داستان آورده ام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۹ - تتبع بعضی عزیزان
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۱ - تتبع خواجه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.