۱۹۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۲ - مخترع

منکه مخمور سحرگاه به میخانه روم
شام سرمست و غزلخوان سوی کاشانه روم

روز از ساغر می چونکه به بندم پیمان
نا شده شب به سر ساغر و پیمانه روم

آشنایان خرابات مرا نشناسند
بسکه از خود به سوی میکده بیگانه روم

طایر قدسم و خال رخ یارم هوس است
سوی گلزار جمالش پی آن دانه روم

شب ملولند مغ و مغبچه از من که به دیر
همه با عربده و نعره مستانه روم

جانب باغ روند اهل تنعم چو ز عشق
منکه ویران شده ام جانب ویرانه روم

فانیا جز به فنا ره نتوان برد به دوست
این محالست که من عاقل و فرزانه روم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۱ - تتبع خواجه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۳ - تتبع خواجه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.