هوش مصنوعی:
مردی از اهل راز با مرد دیگری صحبت میکند و از رنجها و بلایایی که انبیا متحمل شدهاند سخن میگوید. او بیان میکند که انبیا همواره در معرض رنج و بلا بودهاند و خودش نیز از این رنجها دوری نمیخواهد. او از خدا میخواهد که او را در عجز و ناتوانیاش رها کند و از او توقع نداشته باشد که مانند انبیا عمل کند. او در نهایت به این نتیجه میرسد که بدون درک کامل از خطرات و عمق مشکلات، نمیتواند راهی را که انبیا پیمودهاند، ادامه دهد.
رده سنی:
16+
متن شامل مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که نیاز به درک و تجربهی بیشتری از زندگی دارد. همچنین، مفاهیم مربوط به رنج و بلا و مقایسهی خود با انبیا ممکن است برای سنین پایینتر قابل درک نباشد.
گفتار پیری مستغنی
گفت مردی مرد را از اهل راز
پرده شد از عالم اسرار باز
هاتفی در حال گفت ای پیر زود
هرچه میخواهی به خواه و گیر زود
پیر گفتا من بدیدم کانبیا
مبتلا بودند دایم در بلا
هر کجا رنج و بلایی بیش بود
انبیا را آن همه در پیش بود
انبیا را چون بلا آمد نصیب
کی رسد راحت بدین پیر غریب
من نه عزت خواهم و نه خواریی
کاش در عجز خودم بگذاریی
چون نصیب مهتران در دست و رنج
کهتران را کی تواند بود گنج
انبیا بودند سر غوغای کار
من ندارم تاب، دست از من بدار
هرچ گفتم از میان خود چه سود
تا ترا کاری نیفتد زان چه سود
گرچه در بحر خطر افتادهای
همچو کبکی بال و پرافتادهای
از نهنگ و قعر اگر آگاهیی
کی سلوک این چنین ره خواهیی
اول از پندار مانی بیقرار
چون درافتی جان کی آری با کنار
پرده شد از عالم اسرار باز
هاتفی در حال گفت ای پیر زود
هرچه میخواهی به خواه و گیر زود
پیر گفتا من بدیدم کانبیا
مبتلا بودند دایم در بلا
هر کجا رنج و بلایی بیش بود
انبیا را آن همه در پیش بود
انبیا را چون بلا آمد نصیب
کی رسد راحت بدین پیر غریب
من نه عزت خواهم و نه خواریی
کاش در عجز خودم بگذاریی
چون نصیب مهتران در دست و رنج
کهتران را کی تواند بود گنج
انبیا بودند سر غوغای کار
من ندارم تاب، دست از من بدار
هرچ گفتم از میان خود چه سود
تا ترا کاری نیفتد زان چه سود
گرچه در بحر خطر افتادهای
همچو کبکی بال و پرافتادهای
از نهنگ و قعر اگر آگاهیی
کی سلوک این چنین ره خواهیی
اول از پندار مانی بیقرار
چون درافتی جان کی آری با کنار
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:حکایت مردی که صورت افلاک بر تختهٔ خاک میکشید
گوهر بعدی:حکایت مگسی که به کندو رفت و دست و پایش در عسل ماند
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.