۱۸۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۸ - تتبع خواجه حسن

چون شده شرمنده روی آفتاب از روی تو
باشد آن پوشیدنش رو در سحاب از روی تو

گل اگر نبود رخت پس وقت تعجیل خرام
از عرق بهر چه ریزان شد گلاب از روی تو

لعل و رویت را چو دیدم گشته ام مست خراب
مست از لعلت شدم لیکن خراب از روی تو

شمع رویت در شبستان دید چون مرغ دلم
سوخت چون پروانه با صد اضطراب از روی تو

رو نمودند انجم گردون چو افکندی نقاب
کی نماید آنزمان کفتد نقاب از روی تو

می برویت نوشم ایساقی که هرگز نبودم
ذوق می عکس ار نیفتد در شراب از روی تو

فانی از جان شد حسن را بنده ای به زانکه گفت
« ای منور گشته روی آفتاب از روی تو»
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۷ - تتبع خواجه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۹ - تتبع میر وفایی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.