۱۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷۱ - تتبع خواجه

ای که گشتی سوی میخانه به رندان پیرو
وجه می گر نبود جان گرو و جامه گرو

در خیالات خط سبز کمان ابروی خویش
« مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو»

بیخود افتادم و بازم چو به هوش آمد دل
«یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو»

خانه دل ز غم گردش گردون تیره است
آفتاب می اگر بفکند آنجا پرتو

ای دل آواز مغنی شنو آنگه واعظ
گر چه فریاد کند گوش بگیر و مشنو

ایکه از ناز کله گوشه حسنت بشکست
از شکست دگرش یاد کن و غره مشو

فانیا با خودی خویش به جانان نرسی
خودی از خویش جدا افکن و بی خویش برو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۰ - مخترع
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۲ - مخترع
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.