۲۰۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲

تا سر زلف تو شوریده و سرکش باشد
کارمن چون سر زلف تو مشوش باشد

عشقت آن خواست که در راه تو تا جان دارم
بار عشق تو بر این جان بلاکش باشد

تا کمان تو بود ابرو و تیرت مژگان
دلم از تیر غم آکنده چو ترکش باشد

تا بود نقش خیال رخ تو در چشمم
رویم از اشک چو بیجاده منقش باشد

به دو چشم تو که در ماه نظاره نکنم
تا نظر گاه من آن عارض مهوش باشد

صبر فرموده مرا وصل تو در آتش هجر
چون صبوری کند آنکس که در آتش باشد

یک شب ای دوست رضا ده به خوشی دل من
خود چه باشد که شبی از تو دلم خوش باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.